خلاصه کتاب Am I Making Myself Clear
- خلاصه کتاب: Am I Making Myself Clear
- نویسنده: Terry Felber
- 10 آبان 1404
خلاصه کتاب Am I Making Myself Clear? (آیا منظورم را واضح میرسانم؟)
فراتر از حرف زدن: ۱۰ قانون طلایی برای «وصل شدن» واقعی به دیگران
ما در دنیایی غرق در «ارتباطات» زندگی میکنیم. هر روز صدها ایمیل میفرستیم، در جلسات بیپایان شرکت میکنیم، در شبکههای اجتماعی پست میگذاریم و بیوقفه «حرف میزنیم». اما سوال اساسی و ترسناکی که تری فلبر در این کتاب مطرح میکند این است: آیا کسی واقعاً میفهمد ما چه میگوییم؟ آیا ما واقعاً «وصل» میشویم؟ کتاب «آیا منظورم را واضح میرسانم؟» یک هشدار جدی است. این کتاب به ما میگوید که اکثر ما تمام عمر خود را صرف «ارتباط برقرار کردن» (Communicating) میکنیم، در حالی که هنر واقعی، «وصل شدن» (Connecting) است. «ارتباط برقرار کردن» یعنی ارسال اطلاعات؛ کاری که یک ربات هم میتواند انجام دهد. اما «وصل شدن» یعنی اطمینان از اینکه پیام شما نه تنها دریافت، بلکه «درک»، «احساس» و «پذیرفته» شده است. تری فلبر، که سالها به رهبران و فروشندگان برتر آموزش داده، در این کتاب ۱۰ اصل حیاتی را کالبدشکافی میکند که تفاوت میان یک ارتباطگر متوسط و یک فرد فوقالعاده تاثیرگذار را رقم میزند. این کتاب به شما نشان میدهد که چرا باهوش بودن یا حق با شما بودن کافی نیست؛ اگر نتوانید ایدههایتان را به گونهای منتقل کنید که دیگران با آن «وصل» شوند، شما در تمام جنبههای رهبری، فروش و حتی روابط شخصی شکست خواهید خورد.۱. اصل اول: از «من» به «شما» بروید (قانون تمرکز بر مخاطب)
این، سنگ بنای تمام اصول دیگر است. بزرگترین اشتباه ما در ارتباط این است که گفتگو را از دیدگاه «خودمان» آغاز میکنیم: «من چه میخواهم بگویم؟»، «محصول من چه ویژگیهایی دارد؟»، «چرا ایده من عالی است؟». فلبر میگوید مخاطب شما به هیچیک از اینها اهمیت نمیدهد. هر شنوندهای در دنیا، آگاهانه یا ناآگاهانه، از یک فیلتر ذهنی به نام WIIFM (What’s In It For Me? – «چه سودی برای من دارد؟») استفاده میکند. برای «وصل شدن»، باید فوراً به این سوال پاسخ دهید.- ارتباطگر ضعیف: «ما یک نرمافزار جدید با هوش مصنوعی پیشرفته ساختهایم.»
- ارتباطگر قوی (متصلشونده): «آیا از اینکه ۵ ساعت در هفته صرف کارهای تکراری و خستهکننده میکنید، کلافه نشدهاید؟ این نرمافزار آن ۵ ساعت را به شما برمیگرداند.»
۲. اصل دوم: اول گوش دهید، بعد صحبت کنید (قانون گوش دادن فعال)
ما اغلب گوش نمیدهیم؛ ما فقط «منتظر نوبتمان برای حرف زدن» هستیم. تری فلبر تاکید میکند که قدرتمندترین ابزار برای «وصل شدن» نه دهان شما، بلکه گوشهای شماست. گوش دادن فعال به این معناست که شما نه فقط برای «کلمات»، بلکه برای «احساسات» و «پیام پنهان» پشت کلمات گوش میدهید. وقتی شما عمیقاً به کسی گوش میدهید، سه اتفاق جادویی رخ میدهد:- شما اطلاعات واقعی مورد نیاز برای پاسخ دادن را به دست میآورید.
- به طرف مقابل احساس «ارزشمند بودن» میدهید (که خود، بالاترین سطح اتصال است).
- اعتماد ایجاد میکنید.
۳. اصل سوم: وضوح پادشاه است (قانون سادگی)
بسیاری از ما به اشتباه فکر میکنیم که استفاده از کلمات پیچیده، اصطلاحات تخصصی (Jargon) و جملات طولانی، ما را «باهوش» نشان میدهد. فلبر میگوید این کار شما را «گیجکننده» و «غیرقابلدسترس» نشان میدهد. «وصل شدن» در سادگی اتفاق میافتد. اگر مخاطب شما مجبور شود برای فهمیدن منظور شما تقلا کند، شما در همان لحظه اتصال را از دست دادهاید.- از جملات کوتاه استفاده کنید.
- اصطلاحات تخصصی را حذف یا به زبان آدمیزاد ترجمه کنید.
- پیام اصلی خود را در یک جمله واضح بیان کنید.
۴. اصل چهارم: دادهها خستهکنندهاند، داستانها میچسبند (قانون داستانگویی)
مغز انسان برای به خاطر سپردن لیستها، آمار و دادههای خشک طراحی نشده است؛ اما برای به خاطر سپردن «داستان» سیمکشی شده است. شما میتوانید یک ساعت در مورد «اهمیت خدمات مشتری» سخنرانی کنید و هیچکس چیزی به خاطر نیاورد. یا میتوانید یک داستان ۳ دقیقهای درباره کارمندی تعریف کنید که با تلاش فوقالعادهاش، یک مشتری ناراضی را به یک طرفدار وفادار تبدیل کرد. حدس بزنید کدام پیام تا سالها در ذهن مخاطب میماند؟ داستانها احساسات را درگیر میکنند و «وصل شدن» یک فرآیند احساسی است، نه منطقی. هرگز یک «نکته» را بدون یک «داستان» رها نکنید.۵. اصل پنجم: نادیدنیها بلندتر فریاد میزنند (قانون لحن و زبان بدن)
فلبر به ما یادآوری میکند که «کلمات» شما تنها بخش کوچکی از پیام هستند (اغلب کمتر از ۱۰ درصد). بخش عمده پیام شما از طریق «نادیدنیها» منتقل میشود:- لحن صدای شما (Tone): آیا صدای شما سرشار از انرژی و اطمینان است یا بیتفاوت و خسته؟
- زبان بدن شما (Body Language): آیا ارتباط چشمی برقرار میکنید؟ آیا حالت بدنتان باز و پذیرا است یا بسته و تدافعی؟
۶. اصل ششم: اصالت، ارزشمندترین دارایی شماست (قانون واقعی بودن)
در دنیایی پر از «نقاب»های حرفهای و اسکریپتهای فروش، مردم به شدت تشنهی «اصالت» (Authenticity) هستند. تلاش برای اینکه «کامل» یا «همهچیزدان» به نظر برسید، شما را دور از دسترس میکند. «وصل شدن» نیازمند آسیبپذیری است. اعتراف به اینکه «من پاسخ این سوال را نمیدانم، اما برایتان پیدا خواهم کرد» بسیار قدرتمندتر از دادن یک پاسخ ساختگی است. مردم با انسانهای واقعی «وصل» میشوند، نه با رباتهای شرکتی. خودتان باشید؛ این تنها نسخهای است که هیچکس نمیتواند با آن رقابت کند.۷. اصل هفتم: اشتیاق، نیروی محرکه اتصال است (قانون انرژی)
اگر شما به پیامی که منتقل میکنید «باور» و «اشتیاق» نداشته باشید، چرا مخاطب شما باید داشته باشد؟ اشتیاق، مسری است. این انرژی نامرئی است که مخاطب را وادار به توجه میکند. یک سخنران متوسط که با اشتیاق سوزان صحبت میکند، هزار بار تاثیرگذارتر از یک سخنران حرفهای و خوشتکنیک است که از درون تهی به نظر میرسد. قبل از اینکه بخواهید دیگران را متقاعد کنید، باید خودتان عمیقاً متقاعد شده باشید.۸. اصل هشتم: اولین برداشت، همه چیز است (قانون ۳۰ ثانیه)
شما هرگز شانس دومی برای ایجاد یک اولین برداشت خوب ندارید. فلبر میگوید مخاطب در همان ثانیههای اول تصمیم میگیرد که آیا به شما اعتماد کند، از شما خوشش بیاید و به حرفتان گوش دهد یا نه. این تصمیمگیری اغلب ناعادلانه و ناخودآگاه است، اما وجود دارد. این به معنای پوشیدن لباس گران نیست؛ به معنای «آماده بودن» در همان لحظه اول است. انرژی، لبخند، ارتباط چشمی مستقیم و یک شروع قوی (که مستقیماً به اصل ۱ یعنی «سود مخاطب» میپردازد) میتواند سرنوشت کل گفتگو را در همان ابتدا مشخص کند.۹. اصل نهم: اتصال، شانسی نیست (قانون آمادگی)
بهترین ارتباطگرها، بداههپردازان خوبی نیستند؛ آنها «استادان آمادگی» هستند. آنها آنقدر تمرین کردهاند که به نظر میرسد بداهه صحبت میکنند. «وصل شدن» نیازمند انجام تکالیف است.- مخاطب شما کیست؟
- چه چیزی برای او اهمیت دارد؟
- چه سوالات یا مخالفتهایی ممکن است داشته باشد؟
- پیام اصلی شما در یک جمله چیست؟
۱۰. اصل دهم: اتصال باید به «اقدام» منجر شود (قانون «خب که چی؟»)
ارتباطی که به هیچ تغییری منجر نشود، فقط اتلاف وقت و انرژی بوده است. هر ارتباط معناداری باید یک «فراخوان به اقدام» (Call to Action) واضح داشته باشد. شما میخواهید مخاطب بعد از این گفتگو چه کاری انجام دهد، چه فکری بکند یا چه احساسی داشته باشد؟ اگر در پایان یک جلسه فروش یا یک ارائه، مخاطب شما بپرسد: «خب که چی؟»، یعنی شما در «وصل شدن» شکست خوردهاید. همیشه ارتباط خود را با یک گام بعدی شفاف و مشخص به پایان برسانید.نتیجهگیری: کیفیت زندگی شما = کیفیت اتصال شما
کتاب «آیا منظورم را واضح میرسانم؟» یک درس دردناک اما حیاتی به ما میدهد: ما آنقدر که فکر میکنیم، در برقراری ارتباط خوب نیستیم. اما خبر خوب این است که «وصل شدن» یک استعداد ذاتی نیست، بلکه یک «مهارت» قابل یادگیری است. تری فلبر به ما نشان میدهد که با تغییر تمرکز از «خودمان» به «مخاطب»، با گوش دادن فعالانه، با سادهسازی پیام و با استفاده از قدرت داستان و اصالت، میتوانیم از یک «ارتباطگر» متوسط به یک «وصلکننده» استاد تبدیل شویم. در نهایت، کیفیت رهبری، فروش و روابط شما، مستقیماً به توانایی شما در «وصل شدن» بستگی دارد.برای تبدیل شدن به یک استاد در اصول متقاعدسازی، میتوانید با سری جدید دانشجویان ما در کارگاه متقاعدسازی پیشرفته همراه شوید.
برای دریافت نکات روزانه و هر تکنیک فروش تلفنی جدید، شبکه اجتماعی استاد بهزاد استقامت را دنبال کنید.
جهت دانلود فایل صوتی و Pdf خلاصه کتاب لازم است عضو الماسی سایت راهمدیران شوید.





