خلاصه کتاب Write a Must-Read
- خلاصه کتاب: Write a Must-Read
- نویسنده: A.J. Harper
- 18 آذر 1404
خلاصه کتاب Write a Must-Read (یک باید-خوان بنویسید)
مانیفستی برای نویسندگان غیرداستانی: چرا کتاب شما خوانده نمیشود؟
آمارها ترسناک هستند: اکثر کتابهای غیرداستانی که منتشر میشوند، کمتر از ۲۰۰ نسخه میفروشند. بیشتر آنها حتی تا فصل سوم خوانده نمیشوند. چرا؟ آیا نویسندگان دانش کافی ندارند؟ خیر. مشکل اینجاست که اکثر نویسندگان کتاب مینویسند تا «کارت ویزیت» داشته باشند، تا به عنوان متخصص دیده شوند، یا تا اگو (Ego) خود را ارضا کنند. کتاب «Write a Must-Read» اثر ای.جی. هارپر، یک سیلی محکم به صورت نویسندگان خودشیفته است. هارپر میگوید: «هیچکس اهمیت نمیدهد شما چقدر میدانید، مگر اینکه بداند دانش شما چه دردی از او دوا میکند.» یک کتاب «باید-خوان» (Must-Read)، کتابی نیست که فقط اطلاعات میدهد؛ کتابی است که تحول ایجاد میکند. کتابی است که خواننده بعد از تمام کردنش، آن را به ۵ نفر از دوستانش هدیه میدهد، چون احساس میکند اگر آن را نخوانند، چیزی را از دست دادهاند. هارپر در این کتاب، فرآیند مهندسی معکوسِ نوشتن را آموزش میدهد: به جای اینکه از «آنچه میدانید» شروع کنید، از «آنچه خواننده نیاز دارد» شروع کنید. این کتاب راهنمایی است برای تبدیل شدن از یک «نویسنده» به یک «معمار تغییر».بخش اول: اصل اول – این کتاب درباره شما نیست (قانون تغییر تمرکز)
نکته کلیدی هارپر: بزرگترین تلهای که نویسندگان (به ویژه کارآفرینان و متخصصان) در آن میافتند، این است که میخواهند همه چیز را در کتاب بریزند تا ثابت کنند چقدر باهوش هستند. هارپر این را «تخلیه اطلاعاتی» مینامد و معتقد است سریعترین راه برای کشتن کتاب است. یک کتاب عالی، درباره نویسنده نیست؛ درباره خواننده است. قهرمان داستانِ کتاب غیرداستانی شما، خودِ شمای نویسنده نیستید؛ قهرمان، خوانندهای است که با مشکلی دستوپنج نرم میکند. شما فقط «راهنما» (Guide) هستید. ارتباط با نویسندگی و کسبوکار: کتابی که فقط رزومه نویسنده باشد، شاید اعتبار بیاورد، اما هرگز «پرفروش» (Bestseller) نمیشود.- کاربرد عملی:
- حذف مطالب اضافی: هر پاراگرافی که مینویسید، از خود بپرسید: «آیا این مطلب به خواننده کمک میکند تا به نتیجه برسد، یا فقط دارم آن را مینویسم چون خودم دوستش دارم؟» اگر دومی است، بیرحمانه حذفش کنید.
- همدلی رادیکال: قبل از نوشتن یک کلمه، باید دقیقاً بدانید خواننده شما الان چه احساسی دارد؟ ناامید است؟ گیج است؟ ترسیده است؟ با احساس او ارتباط برقرار کنید، نه فقط با منطق او.
بخش دوم: وعده اصلی (The Promise) – قرارداد شما با خواننده
نکته کلیدی هارپر: هر کتاب موفق، یک «وعده» مشخص و شفاف دارد. این وعده، قراردادی نانوشته بین شما و خواننده است. اگر این وعده شفاف نباشد، خواننده کتاب را میبندد. وعده نباید کلی باشد (مثلاً: «این کتاب به شما کمک میکند زندگی بهتری داشته باشید» – این خیلی مبهم است). وعده باید ملموس و متحولکننده باشد (مثلاً: «این کتاب به شما یاد میدهد چگونه با سیستم پاکت نامه، در ۳ ماه بدهیهای خود را صاف کنید»). تمام محتوای کتاب شما باید فقط و فقط در خدمت برآورده کردن این وعده باشد. ارتباط با استراتژی محتوا: اگر نتوانید وعده کتابتان را در یک جمله بگویید، یعنی هنوز آماده نوشتن نیستید.- کاربرد عملی:
- فرمول وعده: این جمله را کامل کنید: «این کتاب به [چه کسی؟] کمک میکند تا [چه مشکلی؟] را حل کند، تا بتوانند [چه نتیجه مطلوبی؟] را تجربه کنند.»
- فیلتر محتوا: هر فصلی که به تحقق این وعده کمک نمیکند، باید از کتاب حذف شود، حتی اگر بهترین نوشتهی عمرتان باشد.
بخش سوم: نقشهبرداری از سفر خواننده (از جهنم به بهشت)
نکته کلیدی هارپر: نوشتن کتاب، چیدن کلمات نیست؛ طراحی یک سفر است. هارپر معتقد است شما باید خواننده را از نقطه A (جایی که الان هستند: پر از درد، مشکل و سوال) به نقطه B (جایی که میخواهند باشند: حل مشکل، آرامش، موفقیت) ببرید. کتاب شما «پل» بین این دو نقطه است. اشتباه رایج این است که نویسندگان مطالب را به صورت تصادفی یا موضوعی دستهبندی میکنند. هارپر میگوید ساختار کتاب باید کرونولوژیک (زمانی) یا مرحلهبهمرحله باشد تا خواننده در هر فصل احساس کند یک قدم به نقطه B نزدیکتر شده است. ارتباط با آموزش: اطلاعات بدون ساختار، فقط نویز است. ساختار است که اطلاعات را به دانش تبدیل میکند.- کاربرد عملی:
- طراحی سرفصلها: فهرستی از تمام گامهایی که خواننده باید بردارد تا از A به B برسد تهیه کنید. این گامها، فصلهای کتاب شما هستند.
- تستِ ترتیب: آیا خواننده میتواند فصل ۳ را قبل از فصل ۲ انجام دهد؟ اگر بله، شاید ساختار شما هنوز به اندازه کافی منطقی و گامبهگام نیست.
بخش چهارم: ویرایش برای خواننده (جادوی واقعی اینجاست)
نکته کلیدی هارپر: هارپر جملهی معروفی دارد: «پیشنویس اول برای شماست، ویرایش برای خواننده است.» بسیاری از نویسندگان فکر میکنند ویرایش یعنی اصلاح غلطهای املایی و دستوری (Copyediting). اما هارپر درباره «ویرایش محتوایی» (Developmental Editing) صحبت میکند. این مرحلهای است که شما بیرحمانه متن خود را جراحی میکنید تا مطمئن شوید که ساده، روان و قابل فهم است. او تکنیکهایی مانند «خواندن با صدای بلند» و «پیدا کردن نقاط سکته» را آموزش میدهد. اگر خواننده مجبور شود یک جمله را دو بار بخواند تا بفهمد، شما شکست خوردهاید. ارتباط با تولید محصول: ویرایش، همان کنترل کیفیت (QC) در کارخانه است. بدون آن، محصول نهایی خراب به دست مشتری میرسد.- کاربرد عملی:
- حذف اصطلاحات تخصصی (Jargon): فرض کنید خواننده شما باهوش است اما اطلاعات تخصصی شما را ندارد. اصطلاحات پیچیده را حذف کنید یا همان لحظه توضیح دهید.
- تکنیک “پس که چی؟” (So What?): در پایان هر بخش از خود بپرسید: «خب، خواننده این را دانست. پس که چی؟ چه دردی از او دوا میکند؟» اگر پاسخی نداشتید، آن بخش را حذف کنید.
بخش پنجم: بازاریابی در دلِ کتاب نهفته است (Baked-in Marketing)
نکته کلیدی هارپر: اکثر نویسندگان اول کتاب را مینویسند و بعد با وحشت میپرسند: «حالا چطور بازاریابیاش کنم؟» فلسفه هارپر این است: بازاریابی باید در حین نوشتن، درون کتاب پخته شود. چگونه؟ با خلق مفاهیم، اصطلاحات و ابزارهایی که قابلیت اشتراکگذاری (Shareable) دارند. اگر شما برای متد خود یک اسم خاص بگذارید، یا یک جدول و نمودار منحصربهفرد خلق کنید، خوانندگان آن را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. کتابی که محتوای آن ویروسی (Viral) باشد، نیاز به بودجه تبلیغاتی سنگین ندارد. ارتباط با مارکتینگ: محصول خوب، بهترین بازاریاب خودش است.- کاربرد عملی:
- زبان مشترک بسازید: برای مفاهیم کلیدی خود اسامی جذاب انتخاب کنید (مثل “Profit First” که خودش یک برند شد).
- قابلیت اجرا: کتاب را طوری بنویسید که خواننده نتیجه بگیرد. خوانندهای که نتیجه گرفته، خودش تبدیل به بیلبورد تبلیغاتی متحرک برای کتاب شما میشود.
جمعبندی نهایی: نوشتن به عنوان یک عملِ خدمترسانی
کتاب «Write a Must-Read» فراتر از یک کلاس نویسندگی است؛ یک دعوتنامه برای خدمت کردن است. ای.جی. هارپر به ما یادآوری میکند که کلمات قدرت دارند. وقتی شما کتابی مینویسید، در حال درخواست باارزشترین داراییِ یک انسان، یعنی «زمان و توجه» او هستید. تنها راه احترام به این دارایی، نوشتن کتابی است که ارزش خواندن داشته باشد. کتابی که نه برای پر کردن قفسهها، بلکه برای تغییر دادن قلبها و ذهنها نوشته شده است. اگر میخواهید کتابی بنویسید، آن را طوری بنویسید که انگار زندگی خوانندهتان به آن وابسته است؛ چون شاید واقعاً باشد.برای تبدیل شدن به یک استاد در اصول متقاعدسازی، میتوانید با سری جدید دانشجویان ما در کارگاه متقاعدسازی پیشرفته همراه شوید.
برای دریافت نکات روزانه و هر تکنیک فروش تلفنی جدید، شبکه اجتماعی استاد بهزاد استقامت را دنبال کنید.
جهت دانلود فایل صوتی و Pdf خلاصه کتاب لازم است عضو الماسی سایت راهمدیران شوید.





