خلاصه کتاب پرواز کن، علیرغم مدیر فروش دودو نسخه pdf + صوتی
- 10 آذر 1403

مدیر فروش دودو داستان کتاب «پرواز کن، علیرغم مدیر فروش دودو» نوشته لی بی. سالز، راهنمایی عملی برای فروشندگان است که به آنها کمک میکند تا علیرغم چالشهای ناشی از مدیریت ناکارآمد، به موفقیتهای چشمگیری در فروش دست یابند. سالز، که خود یک متخصص فروش و مشاور موفق است، در این کتاب به بررسی تأثیر منفی مدیران فروش ضعیف و ناکارآمد بر عملکرد تیم فروش میپردازد و راهحلهای عملی برای غلبه بر این موانع ارائه میدهد.
خلاصه کتاب: «پرواز کن، علیرغم مدیر فروش دودو» نوشته لی بی. سالز
کتاب «پرواز کن، علیرغم مدیر فروش دودو» نوشته لی بی. سالز، راهنمایی عملی برای فروشندگان است که به آنها کمک میکند تا علیرغم چالشهای ناشی از مدیریت ناکارآمد، به موفقیتهای چشمگیری در فروش دست یابند. سالز، که خود یک متخصص فروش و مشاور موفق است، در این کتاب به بررسی تأثیر منفی مدیران فروش ضعیف و ناکارآمد بر عملکرد تیم فروش میپردازد و راهحلهای عملی برای غلبه بر این موانع ارائه میدهد.
پیام اصلی کتاب
پیام اصلی کتاب این است که یک فروشنده میتواند با تمرکز بر مهارتهای شخصی، انگیزه درونی، و ایجاد استراتژیهای خلاقانه، علیرغم ضعف یا عدم حمایت مدیریتی، در حرفه خود موفق شود. سالز با بهرهگیری از مثالهای واقعی و داستانهای الهامبخش، به فروشندگان نشان میدهد چگونه از محیطی که در آن رشد میکنند، فراتر روند و استقلال حرفهای خود را بسازند.
لطفا برای دسترسی به این بخش از محتوا، ابتدا عضویت الماسی خود را تکمیل نمایید.
خرید عضویت الماسی
[/box]

چالشها و موانع مدیریتی در فروش از دید مدیر فروش دودو
لی بی. سالز در کتاب «پرواز کن، علیرغم مدیر فروش دودو» با دقت، چالشهایی را شرح میدهد که فروشندگان با مدیران ناکارآمد، بهویژه «مدیران دودو»، مواجه میشوند. این مدیران، بهجای حمایت و هدایت تیمهای فروش، بیشتر به مانعی برای موفقیت تبدیل میشوند. سالز از استعاره «دودو»، پرندهای که به دلیل عدم توانایی در پرواز و انطباق با محیط، منقرض شد، برای توصیف مدیرانی استفاده میکند که محافظهکار هستند و توانایی تطبیق با تغییرات سریع بازار را ندارند. اگر شما هم راغب به خواندن این چالش ها و راه حل های برای رفع این مشکلات در کسب و کار خود هستید شما را به خواندن ادامه کتاب در عضویت الماسی دعوت میکنیم. [box type=”info” align=”” width=””] برای خواندن ادامه این مقاله میبایست اشتراک الماسی تهیه کنید. این مطلب همچنین دارای فایل مقاله صوتی و PDF که فقط برای کاربران اشتراک الماسی قابل استفاده خواهد بود. بعد از خرید اشتراک الماسی راه مدیران به ده ها مقاله صوتی و PDF مطالب دیگر دسترسی خواهید داشت. [/box] [box type=”shadow” align=”aligncenter” width=””]
ویژگیهای مدیر فروش دودو:
1. کمبود دیدگاه استراتژیک : این مدیران نمیتوانند فرصتها را شناسایی کنند و معمولاً روی روشهای سنتی و ناکارآمد پافشاری میکنند. 2. ناتوانی در الهامبخشی : آنها بهجای ایجاد انگیزه، تیم را با سیاستهای بیهوده و جلسات غیرضروری خسته و از هدف و رسالت کاری خود دور میکنند.- عدم توانایی در آموزش و راهبری: این مدیران مهارت لازم برای توسعه فردی و حرفهای اعضای تیم را ندارند .هر فردی نیازمند توسعه آموزش فردی و شغلی خود می باشد. در صورت عدم پاسخ گویی به این نیاز در طول زمان حس ناکارآمدی و کافی نبودن به اعضای تیم القا می شود.
- محافظهکاری افراطی : مدیران دودو تمایل به حفظ وضعیت موجود دارند. آنها از امتحان کردن روشهای جدید یا تغییر فرآیندها هراس دارند و این نگرش باعث میشود تیمهای فروش در محیطهای پویا نتوانند رقابت کنند.
- عدم درک نیازهای تیم فروش : این مدیران اغلب نمیدانند اعضای تیمشان به چه ابزارها، آموزشها یا حمایتهایی نیاز دارند. آنها به جای فراهم کردن منابع لازم، وقت خود را صرف جلسات بیثمر میکنند.
- تمرکز بر نتایج کوتاهمدت به جای رشد بلندمدت : مدیران دودو بر فشار آوردن به تیم برای دستیابی به اعداد و ارقام کوتاهمدت تمرکز میکنند و توجهی به توسعه مهارتهای بلندمدت تیم ندارند.
- تکرار اشتباهات گذشته : یکی از ویژگیهای دیگر مدیر دودو این است که از تجربیات گذشته درس نمیگیرد و اشتباهات خود را بارها و بارها تکرار میکند.
داستان کامل مدیر فروش دودو و اصرار بر فرآیند قدیمی فروش
در کتاب «پرواز کن، علیرغم مدیر فروش دودو»، لی بی. سالز داستان مدیری به نام “آلن” را تعریف میکند که نمونهای بارز از مدیر دودو است. آلن مدیری بود که تمام انرژی و توجه خود را به فرآیندهای فروش قدیمی معطوف کرده بود. او معتقد بود که روشی که سالها پیش باعث موفقیت تیم فروش شده، هنوز هم بهترین روش ممکن است، بدون اینکه به تغییرات محیطی یا تکنولوژیهای جدید توجه کند.ساختار فروش آلن:
آلن از تیمش میخواست که روزانه تعداد مشخصی تماس سرد برقرار کنند. این تماسها باید طبق اسکریپت استانداردی که او خودش سالها پیش نوشته بود، انجام میشد. او همچنین اصرار داشت که تمامی جلسات فروش به صورت حضوری برگزار شوند و به هیچ عنوان استفاده از ایمیل یا ابزارهای دیجیتال را برای ارتباط اولیه با مشتریان نمیپذیرفت.تغییرات بازار و مقاومت آلن:
در همان زمان که آلن به فرآیندهای قدیمیاش پایبند بود، بازار به سرعت در حال تغییر بود. مشتریان به جای پاسخ دادن به تماسهای سرد، ترجیح میدادند از طریق ایمیل، شبکههای اجتماعی یا وبینارها اطلاعات دریافت کنند. همچنین، رقبا با استفاده از بازاریابی دیجیتال و ابزارهایی مانند تبلیغات گوگل و لینکدین، توانسته بودند ارتباطات مؤثرتری با مشتریان برقرار کنند. با این حال، آلن تمام پیشنهادهای تیمش برای بهکارگیری این روشهای جدید را رد میکرد. یکی از اعضای تیم پیشنهاد داده بود که به جای تماسهای سرد، از تبلیغات هدفمند دیجیتال استفاده کنند تا مشتریان بالقوه جذب شوند و سپس تیم فروش با آنها ارتباط بگیرد. اما آلن با عصبانیت گفته بود: «ما نیازی به این روشهای عجیب و غریب نداریم. تماس سرد همیشه جواب داده و باز هم جواب خواهد داد!»نتایج مقاومت آلن:
اصرار آلن بر روشهای قدیمی به تدریج باعث کاهش عملکرد تیم شد. تعداد جلسات حضوری فروش کاهش یافت، زیرا مشتریان تمایلی به صرف زمان برای ملاقاتهای غیرضروری نداشتند. همچنین، بسیاری از مشتریان بالقوه به دلیل دریافت نکردن اطلاعات مناسب از رقبا خرید کردند. یکی از اعضای تیم، پس از چند ماه از کاهش فروش، به آلن گفت: «آلن، ما داریم مشتریانمان را از دست میدهیم چون آنها انتظار دارند اطلاعات اولیه را به صورت آنلاین دریافت کنند. روش تماس سرد دیگر جواب نمیدهد.» اما آلن به جای پذیرفتن این موضوع، پاسخ داد: «تیم شما خوب کار نمیکند. اگر بیشتر تلاش کنید، نتایج بهتری خواهید گرفت.»نتیجه داستان:
مدیریت آلن در نهایت باعث شد که تیم فروش به طور کامل روحیه خود را از دست بدهد. چند نفر از اعضای بااستعداد تیم، به دلیل نارضایتی از شرایط کار، استعفا دادند. فروش شرکت به شدت کاهش یافت و رقبا توانستند بازار را تسخیر کنند. لی بی. سالز این داستان را به عنوان نمونهای از عواقب پافشاری بر روشهای قدیمی در کتاب خود آورده و تأکید میکند که مدیران فروش باید خود را با تغییرات بازار تطبیق دهند و به تیمشان اجازه دهند از ابزارها و تکنولوژیهای جدید برای موفقیت استفاده کنند.پیام کلیدی:
«فروش، مانند هر چیز دیگری، نیازمند تکامل است. اصرار بر روشهای منسوخ، نه تنها باعث عقبماندگی میشود، بلکه تیمهای بااستعداد را نیز از بین میبرد.»داستان فروشنده حرفهای و مدیر دودویی که فقط به گزارشها نگاه میکرد
لی بی. سالز در کتاب «پرواز کن، علیرغم مدیر فروش دودو»، داستان جیسون، یک فروشنده حرفهای را روایت میکند که به دلیل عملکرد بالایش همیشه یکی از برترین فروشندگان شرکت بود. اما جیسون با چالشی بزرگ مواجه شد: مدیری که فقط بر اساس اعداد و گزارشهای روزانه عملکرد تیمش را ارزیابی میکرد و هیچ توجهی به روابط انسانی یا تلاشهای واقعی افراد نداشت. ورود جیسون به تیم جدید جیسون در شرکتی مشغول به کار شد که مدیر فروش آن، آقای رابرت، رویکردی بسیار مکانیکی به مدیریت داشت. رابرت اعتقاد داشت که تنها معیار موفقیت، تعداد تماسهای روزانه و گزارشهای کتبی است. او اهمیت چندانی به کیفیت ارتباط با مشتریان یا نتایج بلندمدت نمیداد. به نظر او، اگر فروشندهای تعداد مشخصی تماس در روز برقرار میکرد و فرمهای گزارش را تکمیل میکرد، بهخوبی وظیفهاش را انجام داده بود. نحوه مدیریت رابرت رابرت هر روز صبح جلساتی برگزار میکرد که طی آن فروشندگان باید گزارشهای دقیق از تعداد تماسها، جلسات، و پیشرفتهای خود ارائه میدادند. او در این جلسات هیچگاه به این موضوع که آیا مشتریان بالقوه از تعامل با تیم فروش راضی بودند یا اینکه ارتباطات طولانیمدت ایجاد شده است، توجه نمیکرد. جیسون، که یک فروشنده باتجربه بود، میدانست که موفقیت واقعی در فروش وابسته به ایجاد روابط قوی با مشتریان است، اما سیستم مدیریت رابرت چنین چیزی را نمیپذیرفت. چالشهای جیسون با این رویکرد یکی از مشتریان کلیدی جیسون، یک شرکت بزرگ بود که او برای ایجاد اعتماد و ارتباط موثر با آن، زمان زیادی صرف کرد. جیسون بهجای تماسهای مکرر و غیرضروری، بر روی شناخت نیازهای این مشتری تمرکز کرد و در نهایت توانست قراردادی ارزشمند با آنها منعقد کند. اما وقتی که جیسون این موفقیت را با رابرت در میان گذاشت، با واکنشی سرد مواجه شد: «چرا تعداد تماسهایت پایین است؟ در گزارشها مشخص است که این هفته فقط 20 تماس داشتهای، در حالی که هدف 50 تماس بود. این قابل قبول نیست.» جیسون تلاش کرد توضیح دهد که موفقیت او به کیفیت ارتباط با مشتری برمیگردد، اما رابرت تنها به اعداد و ارقام توجه میکرد و عملکرد واقعی جیسون را نادیده گرفت. عواقب مدیریت اشتباه رابرت رابرت بهجای تحسین جیسون برای موفقیتهای بزرگش، به او فشار آورد تا گزارشهای بیشتری ارائه کند و تماسهای بیشتری برقرار کند. این رویکرد نه تنها انگیزه جیسون را کاهش داد، بلکه باعث شد او احساس کند تلاشهای واقعیاش نادیده گرفته میشود. پس از چند ماه، جیسون تصمیم گرفت از شرکت استعفا دهد و به سازمانی بپیوندد که ارزش بیشتری برای کیفیت کار و ارتباطات انسانی قائل بود. پیام کلیدی داستان لی بی. سالز این داستان را مثال روشنی از رفتار یک «مدیر دودو» میداند که به جای توجه به پتانسیل و تلاشهای واقعی افراد، تنها به اعداد و گزارشهای روزانه اهمیت میدهد. او تأکید میکند که این نوع مدیریت، نه تنها انگیزه فروشندگان را از بین میبرد، بلکه باعث از دست رفتن بهترین استعدادها میشود.نقلقول کلیدی از کتاب:
«مدیران دودو به جای اینکه به دنبال رشد و حمایت از تیمهای فروش خود باشند، با تمرکز بر شاخصهای سطحی، استعدادهای باارزش را به سمت در خروجی هدایت میکنند.»
راهحلها و تکنیکهای موفقیت در فروش
سالز معتقد است که فروشندگان میتوانند با توسعه خود و بهکارگیری استراتژیهای مستقل، از محدودیتهای ناشی از مدیریت ناکارآمد عبور کنند. او تکنیکهای متعددی ارائه میدهد که میتوان آنها را در سه بخش خلاصه کرد:- ایجاد نقشه راه شخصی در فروش:
- 30 روز اول: این فروشنده در ابتدا بر یادگیری تمرکز کرد. او زمان خود را صرف شناخت محصول، تحلیل بازار و درک نیازهای مشتریان کرد. همچنین، به بررسی رقبا و درک استراتژیهای فروش شرکت پرداخت.
- 60 روز دوم: در این مرحله، او شروع به اجرای استراتژیهای فروش کرد. تمرکز او بر شناسایی مشتریان بالقوه، برقراری ارتباط مؤثر و پیگیریهای منظم بود.
- 90 روز سوم: در پایان، او روی تثبیت روابط با مشتریان و افزایش فروش تمرکز کرد. همچنین، نتایج را تحلیل کرد و به دنبال بهینهسازی روشهای خود بود.
- ایجاد انگیزه درونی:
- شناسایی نقاط قوت خود و تمرکز بر تقویت آنها.
- ایجاد یک سیستم پاداش شخصی (مانند جشن گرفتن برای موفقیتهای کوچک).
- تعیین یک “چرا” قوی برای فروش: مثلاً انگیزه مالی یا رشد شغلی.
- سالز توضیح میدهد که بسیاری از فروشندگان انگیزه اصلی خود را دستیابی به درآمد بیشتر میدانند. او پیشنهاد میکند که فروشندگان این انگیزه را به اهداف مشخصی مانند خرید خانه، پسانداز برای تحصیلات فرزندان یا حتی سرمایهگذاری برای آینده تبدیل کنند. این اهداف مالی به فروشندگان کمک میکند تا در برابر فشارهای کاری مقاومت کنند.
- مثال از کتاب:
- در بخشی از کتاب، فروشندهای به نام مایکل توصیف شده که هدفش خرید خانهای برای خانوادهاش بود. او با مشخص کردن این هدف و یادآوری روزانه آن، توانست حتی در شرایطی که مدیرش او را حمایت نمیکرد، انگیزه خود را حفظ کند.
- بسیاری از فروشندگان به دنبال پیشرفت حرفهای و رسیدن به جایگاههای مدیریتی یا اجرایی هستند. سالز توصیه میکند که این افراد برنامهریزی دقیقی برای مهارتآموزی و توسعه روابط حرفهای خود داشته باشند تا به اهدافشان نزدیک شوند.
- مثال از کتاب:
- یک فروشنده جوان در کتاب توضیح داده شده که هدفش تبدیل شدن به مدیر فروش منطقهای بود. او با تعیین این هدف، توانست از هر فرصتی برای یادگیری استفاده کند و با ایجاد روابط حرفهای، مسیر رشد خود را هموار کند.
- برنامهریزی فردی: فروشنده ابتدا باید نقاط ضعف خود را شناسایی کرده و برای بهبود آنها برنامهریزی کند.
- تمرکز بر اولویتها: انرژی باید روی مشتریانی متمرکز شود که بیشترین احتمال خرید را دارند.
- بازخورد گرفتن: حتی اگر مدیران بازخورد نمیدهند، فروشندگان باید از مشتریان و همکاران نظرات سازنده بگیرند.
- مطالعه مستمر: فروشندگان باید بهطور منظم کتابها و مقالات مرتبط با فروش و بازاریابی را بخوانند.
- شرکت در دورههای آموزشی: حضور در سمینارها و دورههای تخصصی به فروشندگان کمک میکند تا با روشهای جدید آشنا شوند.
- بازخورد گرفتن: حتی در غیاب مدیران موثر، فروشندگان میتوانند از مشتریان و همکاران بازخورد بگیرند و نقاط ضعف خود را شناسایی کنند.
با ثبت نظرات خود، به دیگران کمک میکنید تا بهتر با محتوای این کتاب آشنا شوند و ما نیز میتوانیم خدمات بهتری ارائه دهیم. منتظر دیدگاههای ارزشمند شما هستیم!
همچنین میتوانید با مراجعه به سایت و شرکت در دوره آموزشی حرفه ای فروش، تبدیل به فروشندهای حرفه ای و بدون چالش شوید.
برای آموزش ها و نکات بیشتر، شبکهاجتماعی استاد بهزاد استقامت را دنبال کنید.
برای دانلود فایل صوتی و Pdf خلاصه کتاب لازم است عضو الماسی سایت راهمدیران شوید.